۸. چگونه از حبابهای مالی در امان بمانیم؟
کشمکش بیوقفه بازار سهام بین خوشبینها و بدبینها چیزی است که باعث صعود و رشد بازار میشود و باعث افول بازار میشود. صرفنظر از سبک تجزیه و تحلیل یا سیستمی که توسط معاملهگران به کار گرفته میشود، یکی از اهداف اصلی تلاشهای معاملاتی آنها، درک میزان کنترل خوشبینها یا بدبینها در هر زمان معین است، و پیشبینی اینکه چه کسی باید در آینده نزدیک و دور، قدرت را در دست بگیرد.
متأسفانه، تمایل طبیعی معاملهگران برای دنبال کردن جمعیت اغلب مانع از دیدن این موضوع میشود. در اینجا نگاهی خواهیم انداخت به اینکه چگونه روانشناسی بازار و اقتصاد رفتاری بازارهای مالی صعودی و کاهشی را به طور انبوه پیش میبرد.
سرمایهگذاران فردی معمولاً دوست دارند خود را به عنوان تصمیمگیران مستقل و عینی در نظر بگیرند، اما اغلب در زیر سایه پنهان روانشناسی گستردهتر بازار هستند. رفتار جمعیت در بازارها قرنهاست که شناخته شده است، با حبابهای داراییهای مختلف مانند حباب گل لاله (Tulip Mania) معروف هلندی که به قدرت تودهها نسبت داده میشود. رفتار تودهای میتواند باعث تجمعات و فروشهای بزرگ و بیاساس بازار شود که اغلب فاقد حمایت اساسی برای توجیه اقدام قیمت هستند.
جنون جمعیت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
یکی از راههای نگاه کردن به بازار، دیدن آن به عنوان یک جمعیت بینظم از افراد است که تنها هدف مشترک آنها تعیین حالت آینده اقتصاد است، یا توازن قدرت بین خوشبینها و بدبینها، و در نتیجه بازدهی از یک تصمیم تجاری صحیح که امروز گرفته شده است و در آینده نتیجه خواهد داد. با این حال، مهم است که بدانید جمعیت از افراد مختلفی تشکیل شده است که هر کدام مستعد احساسات رقابتی و متضاد هستند. خوشبینی و بدبینی، امید و ترس، همه این احساسات میتوانند در یک سرمایهگذار در زمانهای مختلف یا در چندین سرمایهگذار یا گروه به طور همزمان وجود داشته باشد. در هر تصمیم معاملاتی، هدف اصلی این است که این انقباض احساسات را درک کنیم و در نتیجه روانشناسی جمعیت بازار را ارزیابی کنیم.
کتاب معروف چارلز مککی (Charles Mackay) در سال ۱۸۵۲ با عنوان «هذیانهای فوقالعاده محبوب و جنون تودهها» شاید بیشترین مورد در بحثهای مربوط به پدیدههای بازار باشد؛ از جنون گل لاله در هلند قرن هفدهم گرفته تا تقریباً هر حبابی از آن زمان. داستان آشنا است: یک بازار گاوی (صعودی) پایدار در برخی از کالاها، ارزها یا سهام باعث میشود عموم مردم باور کنند که این روند نمیتواند پایان یابد. چنین تفکر خوشبینانهای باعث میشود که مردم خود را در دستیابی به هدف شیدایی بیش از حد گسترش دهند، در حالی که وامدهندگان برای تغذیه آتش بر روی یکدیگر میافتند. در همین زمینه بخوانید: تاريخ جنون: حبابهای اقتصادی چطور ايجاد میشوند؟
در نهایت، ترس در سرمایهگذاران ایجاد میشود، زیرا آنها شروع به فکر کردن میکنند که بازار آنقدرها هم که در ابتدا تصور میکردند قوی نیست. به ناچار، بازار به خودی خود فرو میریزد، زیرا این ترس به فروش وحشتناک تبدیل میشود و یک مارپیچ شرورانه ایجاد میکند که بازار را به نقطهای پایینتر از قبل از شروع شیدایی میرساند و احتمالاً سالها طول میکشد تا از آن بهبود یابد.
درک رفتار گلهای[ویرایش | ویرایش مبدأ]
کلید چنین پدیدههای گستردهای در ماهیت گلهای جمعیت نهفته است: روشی که در آن مجموعهای از افراد معمولاً آرام و منطقی میتوانند تحت تأثیر چنین احساساتی قرار بگیرند، زمانی که به نظر میرسد همسالان آنها به شیوهای جهانی خاص رفتار میکنند. کسانی که رفتار انسان را مطالعه میکنند، بارها دریافتهاند که ترس از دست دادن فرصت برای سود، انگیزهای ماندگارتر از ترس از دست دادن پسانداز زندگی است. در سطح اساسی خود، این ترس از کنار گذاشته شدن یا شکست خوردن زمانی که به نظر میرسد دوستان، بستگان و همسایگان شما در حال قتل هستند، قدرت قریب به اتفاق جمعیت را هدایت میکند.
طبیعتاً، انسانها همچنین میخواهند بخشی از جامعهای از مردم با هنجارهای فرهنگی و اجتماعی-اقتصادی مشترک باشند. با این وجود، مردم هنوز فردیت خود را گرامی میدارند و مسئولیت رفاه خود را بر عهده میگیرند. گاهی اوقات میتوان سرمایهگذاران را به دنبال کردن تودهها ترغیب کرد، چه از طریق خرید در بالای یک رالی بازار و چه از طریق پریدن از کشتی در فروش بازار. اقتصاد رفتاری این رفتار را به تمایل طبیعی انسان نسبت میدهد تا تحت تأثیر تأثیرات اجتماعی قرار گیرد که ترس از تنها بودن یا ترسِ از دست دادن را ایجاد میکند.
یکی دیگر از نیروهای انگیزشی پشت رفتار جمعیت، تمایل ما به جستجوی رهبری در قالب تعادل نظر جمعیت است (همانطور که فکر میکنیم اکثریت باید درست باشد) یا در قالب چند فرد کلیدی که به نظر میرسد رفتار جمعیت را به دلیل توانایی عجیب خود در پیشبینی آینده هدایت میکند. در زمان عدم اطمینان (و چه چیزی نامطمئنتر از بسیاری از انتخابهایی که ما در دنیای تجارت با آن روبرو هستیم؟)، ما به رهبران قوی نگاه میکنیم تا رفتار ما را هدایت کنند و مثالهایی برای پیروی ارائه دهند. پیشوای به ظاهر دانای کل بازار (market guru) تنها یک نمونه از آن نوع فردی است که ادعا میکند به عنوان یک رهبر دانای جمعیت ایستاده است، اما نمای او اولین کسی است که با تغییر جزر و مد شیدایی در نهایت فرو میریزد. سرمایهگذاران میتوانند به شاخصهای احساسات بازار (market sentiment indicators) نگاه کنند تا بسنجند که آیا روانشناسی بازار به شدت خوشبینانه یا بدبین است و چگونه این روندها در طول زمان تغییر میکنند.
انتخابها، انتخابها، انتخابها=[ویرایش | ویرایش مبدأ]
با توجه به قدرت قریب به اتفاق جمعیت و تمایل به ادامه روندها برای مدتزمان طولانی بر اساس این قدرت، معاملهگر فردی منطقی با یک معما روبرو میشود: آیا آنها از قدرت تودهها پیروی میکنند یا با این فرض که تصمیمات فردی آنها به خوبی تجزیه و تحلیل شدهاند و بر جنون اطراف غلبه میکنند، سرکشی میکنند؟ راه حل این مشکل در واقع بسیار ساده است: وقتی نظر آنها با تحلیل شما مطابقت دارد، جمعیت را دنبال کنید و ضررهای خود را کاهش دهید و زمانی که جمعیت علیه شما میشوند، از بازار خارج شوید! هم دنبال کردن جمعیت و هم بیرون رفتن چالشهای منحصر به فرد خود را دارد.
خطرات دنبال کردن جمعیت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
کلید موفقیت پایدار در معاملات، توسعه یک سیستم فردی و مستقل است که ویژگیهای مثبت تجزیه و تحلیل مطالعاتی، غیراحساسی، منطقی و اجرای بسیار منظم را به نمایش میگذارد. انتخاب، به تمایل منحصر به فرد معاملهگر برای ایجاد نمودار و تحلیل تکنیکال بستگی دارد. اگر واقعیت بازار با اصول سیستم معاملهگر همخوانی داشته باشد، یک حرفه موفق و سودآور متولد میشود (حداقل در حال حاضر).
بنابراین وضعیت ایدهآل برای هر معاملهگر، آن همسویی زیبایی است که زمانی اتفاق میافتد که جمعیت بازار و سیستم تجزیه و تحلیل انتخاب شده برای ایجاد سودآوری همسو میشوند. این زمانی است که به نظر میرسد عموم مردم سیستم تجزیه و تحلیل شما را تأیید میکنند و احتمالاً همان موقعیتی است که بیشترین سود شما در کوتاهمدت به دست میآید. با این حال، این وضعیت بالقوه ویرانگرترین وضعیت در میانمدت و بلندمدت است، زیرا معاملهگر فردی میتواند با تأیید تجزیه و تحلیل خود به احساس امنیت کاذب دچار شود. سپس معاملهگر به طور ماهرانه و برگشتناپذیر به جمع میپیوندد، از سیستم فردی خود منحرف میشود و اعتبار فزایندهای به تصمیمات دیگران میدهد.
به ناچار، زمانی فرا میرسد که رفتار جمعیت از سمتوسوی پیشنهادی سیستم تحلیلی معاملهگر منحرف میشود و این زمان دقیقی است که معاملهگر باید ترمز کند و از موقعیت خود خارج شود. این همچنین سختترین زمان برای خروج از یک موقعیت برنده است، زیرا حدس زدن سیگنالی که فرد دریافت میکند بسیار آسان است و فقط برای کمی سودآوری بیشتر دوام میآورد. همانطور که همیشه اتفاق میافتد، دور شدن از سیستم ممکن است برای مدتی مثمر ثمر باشد، اما در درازمدت، همیشه این رویکرد فردی، منضبط و تحلیلی است که بر پایبندی کورکورانه به اطرافیان شما پیروز میشود.
ایستادن در برابر جمعیت و بیرون رفتن[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بهترین تصمیمات یک معاملهگر زمانی گرفته میشود که یک برنامه کتبی داشته باشد که دقیقاً مشخص کند تحت چه شرایطی به معامله وارد یا از آن خارج میشود. این شرایط ممکن است به خوبی توسط جمعیت هدایت شود، یا ممکن است بدون توجه به جهتی که جمعیت در آن حرکت میکند، رخ دهد. و مواقعی وجود خواهد داشت که سیستم معاملهگر سیگنالی را صادر میکند که دقیقاً برعکس جهتی است که جمعیت در آن حرکت میکند. این وضعیت دوم است که یک معاملهگر باید بسیار مراقب آن باشد.
به یک معنا، جمعیت هرگز در کوتاهمدت اشتباه نمیکند. انجام بررسیهای لازم، یا فکر کردن مانند یک مخالف (contrarian thinking)، استراتژی بسیار بهتری نسبت به تسلیم شدن در برابر ذهنیت لمینگ (lemming mentality) است، که منجر به اطاعت کورکورانه میشود؛ به ویژه هنگامی که به نظر میرسد شور و نشاط غیرمنطقی بازار را تسخیر کرده است. خوشبینی شدید اغلب با قلههای بازار همزمان است و بدبینی شدید در کف بازار کاملاً مشهود است. نکته واضح این است که این افراط و تفریطهای بازار تنها پس از واقعیت قابل شناسایی هستند. به عبارت دیگر، با وضوحی که فقط با گذشتهنگری به دست میآید.
سرمایهگذاران باهوش میدانند که زمان فروش زمانی است که قیمتها بسیار بالاتر از آن چیزی است که اصول اولیه نشان میدهد و زمان خرید زمانی است که قیمتها بسیار پایینتر از حد معقول است. خوشبینی شدید را باید در یک نمودار نزولی در نظر گرفت و بدبینی شدید را باید صعودی در نظر گرفت، که برعکس طرز تفکر جمعیت است. هنگامی که جمعیت در جهتی حرکت میکنند که برخلاف آنچه سیستم معاملهگر حفظ میکند، بهترین تصمیم معاملهگر این است که خارج شود! به عبارت دیگر، معاملهگر باید سود خود را بگیرد یا ضرر کند و در حاشیه منتظر بماند تا زمانی که یک سیگنال مثبت دوباره توسط سیستم صادر شود. بهتر است از مقدار مشخصی از سود بالقوه چشمپوشی کنید تا اینکه مبلغی از اصل را که به سختی به دست آوردهاید از دست بدهید.
ما نمیتوانیم همه چیز را کنترل کنیم[ویرایش | ویرایش مبدأ]
اگرچه ضروری است، اما بررسی دقیق نمیتواند شما را از همه چیز نجات دهد. مطالعات نشان دادهاند که سرمایهگذاران بیشتر تحت تأثیر رویدادهای جاری، اخبار بازار، رویدادهای سیاسی، درآمد و غیره، قرار میگیرند و سرمایهگذاری بلندمدت و اصول اقتصادی را نادیده میگیرند. علاوه بر این، اگر حرکتی در یک جهت شروع شود، با گذشت زمان و شتاب، سرمایهگذاران بیشتری را جذب میکند.
تأثیر چنین رفتارهای لمینگمانند در سالهای اخیر به دلیل فراوانی اخبار احساسی مالی، اقتصادی و سایر اخبار که حساسیتهای سرمایهگذاران محتاط را بمباران میکند، بدتر شده است. این تکثیر رسانههای مالی به ناچار بر روانشناسی سرمایهگذار تأثیر میگذارد و باعث تولد لمینگ میشود.
هنگامی که قدرت حرص و طمع یا ترس که در بازار بیداد میکند، مردم را تحت الشعاع قرار میدهد، واکنشهای بیش از حد ممکن است رخ دهد که قیمتها را تحریف کند. در کنار طمع، حبابهای دارایی میتوانند بسیار فراتر از اصول اولیه متورم شوند. در اندازه ترس، فروش میتواند طولانی شود و قیمتها را بسیار پایینتر از جایی که باید باشد کاهش دهد.
جلوگیری از قربانی شدن در دیوانگی جمعیت[ویرایش | ویرایش مبدأ]
بهترین راه این است که تصمیمات سرمایهگذاریای را بگیرید که بر اساس معیارهای صحیح و عینی باشد و اجازه ندهید احساسات بر آنها غلبه کنند. راه دیگر اتخاذ یک استراتژی متضاد (contrarian strategy) است که به موجب آن زمانی خرید میکنید که دیگران وحشت میکنند، داراییها را در حالی که «در صف فروش» هستند بردارید و زمانی که سرخوشی منجر به حباب میشود، بفروشید. در پایان روز، این طبیعت انسان است که بخشی از یک جمعیت باشد، و بنابراین مقاومت در برابر میل به انحراف از برنامه شما میتواند دشوار باشد. سرمایهگذاریهای غیرفعال (passive investing) و مشاوران رباتیک (robo-advisors) راههای خوبی را برای دور نگه داشتن دست شما از سرمایهگذاری ارائه میدهند.
به یاد داشته باشید، این احساس که یک فرصت مطمئن برای سود را از دست میدهید، از نظر روانی سختترین و خطرناکترین موقعیتی است که احتمالاً در حرفه تجاری خود با آن مواجه خواهید شد. در واقع، احساس فرصتهای از دست رفته بیشتر از درک ضرر و زیان است؛ اگر از مسیر انتخابی خود منحرف شوید، یک احتمال اجتنابناپذیر است. این شاید پارادوکس نهایی تجارت باشد، که غریزه ذاتی انسانی و تمایل ما به تناسب با جمعیت نیز وضعیتی است که بسیاری از معاملهگران فردی را به سمت نابودی مالی سوق داده است. هرگز با قدرت جمعیت مبارزه نکنید، اما همیشه از نحوه ارتباط تصمیمات فردی شما با قدرت اطرافیانتان آگاه باشید.
همه چیز درباره حباب داتکام[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حباب داتکام (Dot-com bubble) افزایش سریع ارزش سهام فناوری در ایالات متحده بود که با سرمایهگذاری در شرکتهای مبتنی بر اینترنت (internet-based companies) در طول بازار گاوی (bull market) در اواخر دهه ۱۹۹۰ تقویت شد. ارزش بازارهای سهام در این دوره به طور تصاعدی افزایش یافت و شاخص نزدک (NASDAQ) تحت سلطه فناوری از زیر ۱۰۰۰ به بیش از ۵۰۰۰ بین سالهای ۱۹۹۵ و ۲۰۰۰ افزایش یافت. اوضاع در سال ۲۰۰۰ شروع به تغییر کرد و حباب بین سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ با ورود سهام به بازار نزولی (bear market) ترکید.
سقوط پس از آن باعث شد شاخص نزدک که بین سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۰ پنج برابر افزایش یابد، از اوج ۵۰۴۸.۶۲ در ۱۰ مارس ۲۰۰۰ به ۱۱۳۹.۹۰ در ۴ اکتبر ۲۰۰۲ سقوط کند که ۷۶.۸۱ درصد کاهش داشت. در پایان سال ۲۰۰۱، اکثر سهام داتکام ورشکست شدند. حتی قیمت سهام فناوری تراشه آبی (blue-chip technology stocks) مانند سیسکو (Cisco)، اینتل (Intel) و اوراکل (Oracle) بیش از ۸۰ درصد از ارزش خود را از دست داد. ۱۵ سال طول کشید تا نزدک اوج خود را به دست آورد، که در ۲۴ آوریل ۲۰۱۵ انجام شد.
آشنایی با حباب داتکام[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حباب داتکام که به عنوان حباب اینترنت (internet bubble) نیز شناخته میشود، از ترکیبی از وجود سرمایهگذاری سوداگرانه (speculative investment) یا مبتنی بر مد (fashion-driven)، فراوانی سرمایهگذاری خطرپذیر (venture capital) برای استارتآپها و شکست داتکامها در کسب سود به وجود آمد. سرمایهگذاران در طول دهه ۱۹۹۰ به استارتآپهای اینترنتی پول تزریق کردند، به این امید که روزی سودآور شوند. بسیاری از سرمایهگذاران خطرپذیر از ترس اینکه نتوانند از استفاده فزاینده از اینترنت پول نقد کنند، رویکرد محتاطانه را کنار گذاشتند.
با توجه به اینکه بازارهای سرمایه به این بخش پول میریختند، استارتآپها در رقابت برای بزرگ شدن سریع بودند. شرکتهایی که هیچ فناوری اختصاصی (proprietary technology) نداشتند، مسئولیت مالی (financial responsibility) را رها کردند. آنها هزینه زیادی را برای بازاریابی خرج کردند تا برندهایی را ایجاد کنند که آنها را از رقبا متمایز کند. برخی از استارتآپها تا ۹۰ درصد از بودجه خود را صرف تبلیغات کردند. تشخیص حبابهای سوداگرانه (speculative bubbles) در حین وقوع بسیار سخت است، اما پس از ترکیدن آشکار به نظر میرسند.
مقادیر بیسابقه (unprecedented amounts) سرمایه در سال ۱۹۹۷ شروع به سرازیر شدن به نزدک (NASDAQ) کرد. تا سال ۱۹۹۹، ۳۹ درصد از کل سرمایهگذاریهای خطرپذیر به شرکتهای اینترنتی اختصاص داشت. در آن سال، بیشتر ۴۵۷ عرضه اولیه عمومی (IPO) مربوط به شرکتهای اینترنتی بود و پس از آن ۹۱ مورد تنها در سه ماهه اول سال ۲۰۰۰ بود.
این حباب در نهایت ترکید و بسیاری از سرمایهگذاران را با ضررهای شدید مواجه کرد و چندین شرکت اینترنتی ورشکسته شدند. شرکتهایی که از حباب جان سالم به در بردند عبارتند از آمازون، eBay و Priceline. حباب داتکام تنها یکی از چندین حباب دارایی (asset bubbles) است که در قرنهای گذشته ظاهر شده است.
چگونه حباب داتکام ترکید[ویرایش | ویرایش مبدأ]
دهه ۱۹۹۰ دوره پیشرفت سریع فناوری (technological advancement) در بسیاری از زمینهها بود. اما این تجاریسازی اینترنت (commercialization of the internet) بود که منجر به بزرگترین گسترش رشد سرمایهای شد که کشور امریکا تاکنون دیده است. اگرچه حاملهای استاندارد با فناوری پیشرفته، مانند اینتل (Intel)، سیسکو (Cisco) و اوراکل (Oracle)، رشد ارگانیک را در بخش فناوری هدایت میکردند، اما این شرکتهای تازهکار داتکام بودند که به افزایش بازار سهام که از سال ۱۹۹۵ آغاز شد، دامن زدند.
حبابی که در پنج سال بعد از آن شکل گرفت با پول ارزان، سرمایه آسان، اعتماد بیش از حد به بازار و سفتهبازی خالص تغذیه شد. سرمایهگذاران خطرپذیر مشتاق یافتن امتیاز بزرگ بعدی بودند که آزادانه در هر شرکتی با ".com" بعد از نام آن سرمایهگذاری میکردند. ارزشگذاریها بر اساس درآمد و سودی بود که اگر مدل کسب و کار واقعا کار میکرد، تا چندین سال اتفاق نمیافتاد و سرمایهگذاران بسیار مایل بودند که اصول سنتی را نادیده بگیرند.
شرکتهایی که هنوز درآمد، سود و در برخی موارد محصول نهایی ایجاد نکرده بودند، با عرضه اولیه سهام (IPO) به بازار رفتند که قیمت سهام آنها را در یک روز سه و چهار برابر کرد و دیوانگی تغذیهای را برای سرمایهگذاران ایجاد کرد.
شاخص نزدک (NASDAQ) در ۱۰ مارس ۲۰۰۰ به ۵۰۴۸ رسید که تقریباً دو برابر سال قبل است. چندین شرکت پیشرو با فناوری پیشرفته، مانند دل (Dell) و سیسکو (Cisco)، زمانی که بازار به اوج خود رسید، سفارشات فروش عظیمی را روی سهام خود قرار دادند و باعث ایجاد وحشت در فروش در بین سرمایهگذاران شد. در عرض چند هفته، بازار سهام ۱۰ درصد از ارزش خود را از دست داد.
همانطور که سرمایهگذاری شروع به خشک شدن کرد، رگ حیاتی شرکتهای داتکام نیز با کمبود نقدینگی کاهش یافت. شرکتهای داتکام که به ارزش بازار صدها میلیون دلاری رسیدند، در عرض چند ماه بیارزش شدند. در پایان سال ۲۰۰۱، اکثر شرکتهای داتکام که به صورت عمومی معامله میشدند، جمع شدند و تریلیونها دلار سرمایهگذاری تبخیر شد.
حباب داتکام چقدر دوام آورد؟[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حباب داتکام (Dot-com bubble) حدود دو سال بین سالهای ۱۹۹۸ و ۲۰۰۰ به طول انجامید. زمان بین سالهای ۱۹۹۵ و ۱۹۹۷ دوره قبل از حباب در نظر گرفته میشود که همه چیز در صنعت شروع به گرم شدن کرد.
چرا حباب داتکام ترکید؟[ویرایش | ویرایش مبدأ]
حباب داتکام زمانی ترکید که سرمایه شروع به خشک شدن کرد. در سالهای قبل از حباب، نرخهای بهره بیسابقه پایین، پذیرش اینترنت و علاقه به شرکتهای فناوری اجازه داد تا سرمایه آزادانه جریان یابد، به ویژه به شرکتهای نوپا (استارتاپها) که هیچ سابقه موفقیتی نداشتند. ارزشگذاریها افزایش یافت و پول در نهایت خشک شد. این امر باعث فروپاشی شرکتهایی شد که بسیاری از آنها حتی طرح تجاری یا محصولی نداشتند و باعث سقوط بازار شدند.
چه چیزی باعث سقوط داتکام شد؟[ویرایش | ویرایش مبدأ]
سقوط داتکام با افزایش و سقوط سهام فناوری ایجاد شد. رشد اینترنت سر و صدایی را در بین سرمایهگذاران ایجاد کرد که به سرعت به شرکتهای نوپا پول میریختند. این شرکتها توانستند پول کافی برای عرضه عمومی (IPO) بدون طرح تجاری، محصول یا سابقه سود جمعآوری کنند. این شرکتها به سرعت پول نقد خود را از بین بردند که باعث سقوط آنها شد.
هنگامی که اینترنت در دهه ۱۹۹۰ شروع به کار کرد، بسیاری از استارتآپها برای استفاده از فناوری جدید راهاندازی شدند. این شرکتها ارزشگذاری بالایی با سود کم یا بدون سود داشتند و بر موج و تبلیغات فناوری جدید سوار شدند. بازار پررونق سهام آنها را در دهه ۱۹۹۰ تامین مالی کرد که با سرمایه ارزان همراه بود. وقتی پول خشک شد و این شرکتها هیچ سود خودکفایی برای ادامه فعالیت نداشتند، بالاخره سقوط رخ داد. برای برخی از شرکتها، دوره کوتاهی از تثبیت و افزایش قیمت وجود داشت، اما این مدت کوتاهمدت بود. اکثر این شرکتها ورشکست شدند.